پاندورا فوراً از اتان رنسام خوشش آمد، مردی جوان و خوش چهره با حال و هوایی آرام و حس شوخ طبعی ای که به ندرت به آن اجازه نمود می داد. اما نشانه ای جذاب و پسرانه در مورد او وجود داشت. بخاطر طرز صحبت کردنش بود که با لهجه طبقه متوسط با دقت و شمرده مثل یک دانش آموز جدی کلمات را ادا می کرد. یا شاید بخاطر موهای صاف و تیره اش که روی پیشانه اش ریخته بودند اینطور بنظر می رسید.

رنسام درحینی که در اتاق نشیمن به همراه پاندورا و گابریل می نشست، توضیح داد: " من از دفتر سرویس مخفی پلیس میام. ما یه قسمت از واحد کارآگاهی هستیم، اما اطلاعات مربوط به مسائل سیاسی رو جمع آوری می کنیم و به جای گزارش دادن به مدیر واحد به صورت مستقیم به مقامات بالا پاسخ می دیم." مکث کرد و به کلماتش اندیشید. " به عنوان یه کارمند رسمی اینجا نیستم. در حقیقت، ترجیح میدم این ملاقات محرمانه بمونه. مقامات بالا رتبه عصبانی میشن اگر از بودن من در اینجا با خبر بشن. هرچند، عدم علاقه به پیگیری حمله به لیدی سنت وینسنت، به علاوه مرگ خانم اُکر، ...قابل تامل بوده. نمی تونم یک جا بمونم و کاری انجام ندم. "

پاندورا با ضربه شوکه کننده ای که به او وارد شد تکرار کرد: " مرگ خانم اُکر؟ کی این اتفاق افتاد؟ چطوری؟ "

رنسان نگاهش را از او به سمت گابریل برد و گفت:  "یک هفته پیش. به شما گفته نشده بود؟ "

گابریل سرش را به نفی تکان داد.

رنسام درحالیکه دهانش را کج و کوله می کرد گفت: " اعلام کردن، خودکشی بوده. پزشکی قانونی برای کالبد شکافی جسد به دنبال پزشک فرستاد، اما جسد قبل از اینکه کالبد شکافی انجام بشه دفن شد. حالا پزشکی قانونی از صدور حکم نبش قبر سر باز می زنه. معنیش اینه که هیچ تحقیقی انجام نمیشه و واحد میخواد کل موضوع رو زیر فرش پنهان کنه. " قبل از ادامه حرفش هوشیارانه هردوی آنها را بررسی کرد. " اولش فکر کردم بخاطر سهل انگاری و عدم صلاحیت محض بوده، اما حالا باور دارم که موضوع گمراه کننده تر از این حرفهاست. سرویس مخفی عمداً چشم هاش رو روی این قضیه بسته و شاهد و بازوجویی انجام شده از خانم اُکر رو به عنوان اظهاراتی بیهوده از بین برده. من به دیدن کارآگاهانی که بازجوئی رو انجام داده بودن رفتم و درباره بازدید لیدی سنت وینسنت از چاپخانه گفتم. همچنین مطمئن شدم که در مورد مردی که در انبار دیده می دونند. اونها هرگز یک سوال هم در باره اون مرد از خانم اُکر نپرسیدن. "

گابریل با خشمی ناباورانه پرسید :" نزدیک بود همسر من جلوی هایمارکت به قتل برسه و اونها براشون مهم نیست؟  بخاطر خدا، من به اسکاتلندیارد می رم و اون لونه زنبور رو بهم می ریزم. "

" سعی تون رو بکنید، جناب کنت. اما اونها وقت تون رو با پُر حرفی و زر زر تلف می کنن. هیچ کاری نخواهند کرد. فساد زیادی در واحد کارآگاهی و کل اداره پلیس وجود داره، غیر ممکنه بدونی کی قابل اعتماده. " رنسام مکث کرد. " تحقیقات رو خودم به تنهایی پیگیری کرده بودم. "

گابریل پرسید: "چطور می تونم کمک کنم؟ "

" درحقیقت، به کمک لیدی سنت وینسنت نیاز دارم. قبل از اینکه توضیح بدم، باید بدونید که دونستنش مایه دردسره. "

گابریل مدتی طولانی متفکرانه به او خیره شد. " ادامه بده. "

رنسام دست در جیب کتش کرد و دفترچه یادداشت کوچکی با تعدادی ورقه که از آن بیرون زده بود را از جیبش بیرون آورد. یک برگه کاغذ از میان آن بیرون کشید و به پاندورا نشان داد. " این رو بخاطر میارین، خانم؟ این کاغذ در کیف نمونه هایی بود که با خودتون از دفتر چاپخانه آوردین. "

" بله، این تکه کاغذ رو توی چاپخانه پیدا کردم. شبیه یه نمونه از چاپ تایپوگرافی بود. به همین دلیل بود که به دنبال خانم اُکر تا انبار رفتم. اون این کاغذ رو روی زمین انداخته بود و من فکر کردم ممکنه بهش نیاز داشته باشه. "

رنسام گفت: " این یه نمونه تایپوگرافی نیست. این کلید رمز گذاری هست. ترکیبی از حروف الفبا که برای کشف رمز پیام های کد گذاری شده استفاده میشه. "

چشمان پاندورا از علاقه گشاد شدند. " چه هیجان انگیز! "

این حرفش باعث شکل گرفتن لبخندی سریع روی لب رنسام شد. " در واقع، در دنیای من این خیلی طبیعیه. در اداره پلیس و باندهای خلافکاری همه از پیام های رمزی استفاده می کنن. دایره پلیس دو کارمند متخصص رمزنگاری تمام وقت استخدام کرده تا در رمز گشایی تمام اطلاعاتی که بدست میاریم به ما کمک کنند. " دوباره جدی شد و ادامه داد: " دیروز به یک تلگرام کد گذاری شده دست پیدا کردم که با تازه ترین کلید رمز نگاری ای که از دفتر مرکزی گرفته بودیم رمز گشایی نمی شد. اما از این کلید کد استفاده کردم... " به تکه کاغذ اشاره کرد. " .. و کار کرد. "

پاندورا پرسید:  "پیام چی می گفت؟ "

" این پیام برای یکی از رهبران شناخته شده گروه افراطی هست که خانم اُکر باهاشون در ارتباط بود. مربوط به مهمانی ای می شد که فردا شب برای شاهزاده ولز برگزار خواهد شد. " مکث کرد و با دقت کلید رمز را به دفترچه اش باز گرداند. " این تلگرام توسط شخصی از مقامات بالا ارسال شده بود. "

گابریل با چشمانی گشاد شده گفت: " خدای من. چطور این رو فهمیدین؟ "

" معمولاً، تلگرام هایی که از طریق مقامات رسمی ارسال می شه در ورقه هایی با شماره ای خاص نوشته میشه که به اونها اجازه می ده تلگرام رو بدون پرداخت هزینه ارسال کنن. بهش میگن شماره معافیت. این باعث میشه که تلگرام بیشتر مورد توجه قرار بگیره، چون به کارمندان اداره تلگراف آموزش داده شده که مطمئن بشن این امتیاز مورد سوء استفاده قرار نگیره. یک کارمند تلگرافچی یه شماره معافیت روی یه پیغام کدگذاری شده دیده که خلاف روال عادی محسوب میشه و اون پیام رو به من داده. این اشتباه تلگرافچی فرستنده بوده که از یک ورقه سفید ناشناس برای ارسال پیام استفاده نکرده بود. "

گابریل پرسید: " بخاطر خدا چرا یه نفر از مقامات بالا باید با یه هرج و مرج طلب ایرلندی در توطئه شریک بشه ؟ "

" وزرایی در دولت ملکه هستند که به شدت مخالف تصویب شدن قانون اقامت ایرلندی ها هستند. آنها می دانند که اگر هرج و مرج طلب های ایرلندی خشونتی علیه جامعه مرتکب بشن، مثلاً ترور شاهزاده ولز، این کار باعث میشه هیچ شانسی برای تصویب قانون اقامت ایرلندی ها وجود نداشته باشه. این اتفاق باعث حجم گسترده ای از انتقام ها و خشونت ها نسبت به ایرلندی ها میشه و هزاران نفر از اونها از انگلستان اخراج می شن که دقیقاً خواسته مخالفین قانون اقامت هست. "