چهره دکتر گرفته بنظر می رسید. " جناب کنت، با معاینه لیدی سنت وینسنت توسط استوتسکپ ( همون گوشی پزشکی)، متوجه صدای جریان خون از درون زخم شدیم که نشان دهنده خروج شدید خون از شریان هست. شریان سابکلوین ( شریانی که خون را از رگ گردن به دست می رساند) پاره یا تقریباً قطع شده. اگر سعی کنیم پارگی رو ترمیم کنیم، امکان به خطر افتادن جونش وجود داره. بنابراین، امن ترین راه اینه که با شریان بند دوگانه وصلش کنیم. من در این روند به دکتر گیبسون کمک می کنم و عمل ممکنه دو ساعت طول بکشه. در همین حال..."

گابریل با احتیاط گفت:  "صبر کن. منظورت اینه که دکتر گیبسون به شما کمک خواهد کرد. "

" نه، جناب کنت. دکتر گیبسون عمل جراحی رو انجام خواهد داد. اون در تکنیک های پیشرفته و جدید جراحی تبحر داره. "

" من می خوام که شما این کارو انجام بدین. "

" جناب کنت،  جراح های کمی در انگلستان وجود دارن که بتونن این عمل رو انجام بدن. من یکی از اونها نیستم. آسیب وارده به شریان لیدی سنت وینسنت در قسمت عمیقی هست و با استخوان ترقوه پوشانده شده. تمام فضای جراحی شاید چیزی بیشتر از چهار سانتیمتر نباشه. نجات همسرتون به میلیمتر ها بستگی خواهد داشت. دکتر گیبسون جراح خیلی دقیق و خونسردی هست. دستانش ثابت، ظریف و حساس هستند- کاملاً بی عیب و نقص برای عمل ظریفی مثل این. از این گذشته، اون با روش های ضد عفونی مدرن در جراحی آموزش دیده که باعث میشه استفاده از شریان بند سرخ رگ اصلی کمتر از گذشته خطرناک باشه. "

" یه راهکار دوم می خوام. "

دکتر به آرامی سر تکان داد، اما نگاهش نافذ بود. " ما امکانات رو برای هر شخصی که شما انتخاب کنیدآماده خواهیم کرد و به هر شکلی که بتونیم کمک می کنیم. اما بهتره به سرعت اون شخص رو انتخاب کنید. در سی سال گذشته فقط پنج یا شش مورد رو با زخمی مشابه لیدی سنت وینسنت می شناسم که  به میز جراحی رسیدن. اون چند دقیقه با ایست قلبی فاصله داره. "

تک تک عضلات گابریل در هم پیچیدند. گلویش روی فریادی از اندوه بسته شد. نمی توانست اتفاقاتی که درحال رخ دادن است را بپذیرد.

اما هیچ انتخابی وجود نداشت. زندگی  پر از فرصت ها، امکانات و جایگزین های بی انتها بود که بیشتر مردم حتی قدرش را نمی دانستند.... حالا که بیشترین اهمیت را داشت هیچ انتخابی باقی نمانده بود.

با صدای خش گرفته پرسید: " از اون مواردی که زنده به میز جراحی رسیدن چند نفرشون زنده موندن؟"

هاولوک درحالیکه جوابش را می داد نگاهش را سمت دیگری منحرف کرد: " پیش بینی برای چنین زخمی امکان پذیر نیست. اما دکتر گیبسون بیشترین شانس زنده موندن رو به همسرتون می ده. "

که به معنی هیچی بود.

پاهای گابریل توان نگهداشتنش را نداشتند. یک لحظه فکر کرد ممکن است روی زانوهایش سقوط کند.

خودش را مجبور کرد بگوید: " بهش بگو شروع کنه. "

" شما رضایت می دین که دکتر گیبسون جراحی رو شروع کنه؟ "

" بله. "