منو
سبد خرید

قیمت روز طلا : 8,770,000

بلاگ RSS Feed

10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل دهم
eghli 0 3003
یک ماه بعد، کتلین درحالیکه خشمگینانه وست را تا طبقه پایین دنبال می کرد گفت: " پسرعمو وست، دست از دویدن بردارید. می خوام یه کلمه با شما حرف بزنم. "وست گامهایش را آهسته نکرد: " نه تا وقتی که شما مثل آ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل یازدهم
eghli 0 3290
نمی توانست دوون باشد. او می بایست در لندن باشد! این تنها فریب ذهنش بود، ... یک توهم. به جز اینکه هوا گرم و مرطوب بود به همراه بوی عطری که بی برو برگرد به او تعلق داشت... و بخاری با رایحه صابون و پوست ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل دوازدهم
eghli 0 3203
به محض اینکه دوون اتاق را ترک کرد لبخندش ناپدید شد. بدون هیچ مقصدی در ذهنش، در راهرو سرگردان بود تا اینکه به فضایی کنار یک پنجره تورفته و طاقچه دار رسید. آن فضا به پلکانی تنگ و مدور منتهی می شد که به ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل سیزدهم
eghli 0 3134
کتلین در نیمه راه طبقه پایین بود که وست توانست به او برسد.به تازگی با کتلین آشنا شده بود، و دوون را بهتر از هرکس دیگری می شناخت، وست به جرات می توانست بگوید که آنها هردو باعث ناراحتی یکدیگر شده اند...
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل چهاردهم
eghli 0 3228
ماه دسامبر در همپشایر درحال سپری شدن بود، با خودش باد سرد شمالی، سفیدی درختها و شبنم های یخ زده روی بوته ها را به همراه آورد. در خانه، شور و شوق نزدیک شدن به تعطیلات حکم فرما بود، کتلین به زودی از هرگ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل پانزدهم
eghli 0 3136
در حینی که درون قطار که تلق تلوق کنان و لرزان از لندن به سمت همپشایر در حرکت بودند، رایز وینتربورن گفت: " تو قصد داری برای عضویت توی باشگاه سفید کاندید بشی، " هرچند کوپه اختصاصی آنها در قسمت درجه یک ب..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل شانزدهم
eghli 0 3053
سرمایی شدید هشیارش کرد، نفسی عمیق کشید. صورت خیسش را مالید و سعی کرد خودش را بالا بکشد. آب بدبوی رودخانه به طور یکنواخت به داخل کوپه قطار یا چیزی که از آن باقیمانده بود جریان داشت. آب داشت از میان شیش..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل هفدهم
eghli 0 3077
پاندورا درحالیکه که با سگ ها روی کف اتاق پذیرایی بازی می کرد با صدایی دورگه گفت: " حتماً قطار تاخیر داشته، از منتظر موندن متنفرم. "کاساندرا سرش را از روی کار سوزن دوزی اش بلند کرد و گفت: " می تونی ب..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل هجدهم
eghli 0 3036
 در حین فرآیند قرار دادن دوون روی برانکارد، گوشه پیراهنش بالا رفت. کتلین و خانم چرچ با دیدن کبودی ترسناکی به رنگ بنفش تیره و به بزرگی یک بشقاب غذا خوری در سمت چپ و روی قفسه سینه او، هردو با هم نفس ه..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل نوزدهم
eghli 0 3119
همش بخاطر مسکن بود.این فکری بود که شب گذشته کتلین تا قبل از اینکه بخواب رود با خودش تکرار کرد و بعد از بیدار شدن هم اولین چیزی بود که بیاد آورد. در نور خاکستری ضعیف سپیده دم، از تختخواب بیرون آمد به..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل بیستم
eghli 0 3169
دوون درحالیکه دستش به آرامی پشت او را نوازش می کرد زمزمه کرد: " پس به همین خاطر باهم بحث می کردین. "" بله. چون به تئو اجازه ندادم... " کتلین با آهی لرزان مکث کرد. " من هیچ حقی ندارم که خانم ترنر نام..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل بیست و یکم
eghli 0 3044
اولین چیزی که رایز بعد از حادثه قطار بیاد آرود حضور یک نفر- شاید یک دکتر- بود که از او می پرسید کسی هست که بخواهد خبرش کند. فوراً سرش را تکان داد. پدرش مرده بود و مادر پیرش زنی خشک و بی روح بود که در ..
نمايش 97 تا 108 از 265 (23 صفحه)

نام و موبایل خود را وارد کنید

نام
موبایل