چهره دکتر گرفته بنظر می رسید. " جناب کنت، با معاینه لیدی سنت وینسنت توسط استوتسکپ ( همون گوشی پزشکی)، متوجه صدای جریان خون از درون زخم شدیم که نشان دهنده خروج شدید خون از شریان هست. شریان سابکلوین ( ش..
پاندورا فوراً از اتان رنسام خوشش آمد، مردی جوان و خوش چهره با حال و هوایی آرام و حس شوخ طبعی ای که به ندرت به آن اجازه نمود می داد. اما نشانه ای جذاب و پسرانه در مورد او وجود داشت. بخاطر طرز صحبت کردن..
گابریل به نرمی گفت: " نمی خواستم زیاد بهت فشار بیارم. "" تو همین الان داری به شدت بهم فشار میاری! " پاندورا احساس کرد از شدت عصبانیت درحال لرزیدن است. از میان دندانهایی که بهم می سایید پرسید: " دنبا..
وقتی پاندورا صورتش را به سمت نسیم خنکی که می وزید بالا گرفت، گابریل به زمان حال بازگشت.گابریل نگران از افکاری که در ذهن نا آرام پاندورا می گذشت، یک دسته موی چسبیده به گونه اش را عقب کشید و پرسید: " ..
یک خانم مدیر جوان نزدیک شد. او زنی مرتب، بلند و باریک با بالاتنه ای برجسته بود و موهای قهوه ای فرفری و چشمانی عسلی با مژه هایی بلند داشت. تواضعی احترام آمیز کرد و پرسید: " لیدی سنت وینسنت؟ اُکر هستم...
این اتفاق برای گابریل مثل یک کابوس می مانست، که تمام کارها و اشتباهاتش در طور زندگی مورد موشکافی دیگران قرار گیرد. او همیشه مراقب حفظ حریم خصوصی و نمای بیرونی زندگی اش بود. اما ظاهراً خانم بلک مصمم بو..
" جناب کنت، هرگز سعی نمی کنم با سایه انداختن روی حقیقت به هر شکلی به مردم احساس بهتری بدم. من صرفاً حقایق رو بازگو کردم. اینکه چطور بهشون واکنش نشون بدین وظیفه خودتونه، نه من. "گابریل ناخودآگاه به ق..
گابریل کاملاً آگاه بود که بخشی از دلواپسی اش نتیجه اقیانوسی از اشتباهاتی است که در آن دست و پا می زند. مهم نبود اگر کسی آنها را طوری بیان می کرد که انگار تقصیر او نبوده- به راحتی می توانست دلایلی بیاب..
پاندورا فریاد کشید: " تو حق نداری این کارو بکنی، تصمیم گیری در این مورد با تو نیست! "" وقتی سلامتیت رو به خطر بندازه، هست. "" دکتر گیبسون گفت می تونم به صورت محدود برم بیرون. "" اولین باری که رف..
آنها وارد گیلدهال شدند و یک راهرو پهن و وسیع را به سمت سالنی بسیار بزرگ طی کردند. سالن فضایی باشکوه و نفس گیر می شد با سقفی ساخته شده از چوب بلوط شامل طرح های قوسی پیچیده و دیوارهایی زیبا که پنجره های..
در فضای بیرون از ساختمان کیلدهال، هرج و مرج میان دریای متراکمی از جمعیت همچنان حکمفرما بود. مردم با وحشت به هر طرف پراکنده می شدند. دسته ای از گارد تشریفات سواره نظام جلو و عقب می رفتند و سعی در منظم ..
روز بعد ایدا درحالیکه کنار تخت پاندورا ایستاده بود پرسید: " شما مریض هستین، خانم؟ "پاندورا با احساس اینکه هوشیاری جیغ زنان و فریاد کشان از اعماق ذهنش به سطح می آید، نگاه چپ چپی به ندیمه اش انداخت.
..